کد مطلب:329764 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:161

زینب (س ) و آرام کردن رقیه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

سختی های خرابه ، حضرت رقیه را بسیار ناراحت كرده بود. یكسره بهانه بابا می گرفت و به عمه اش زینب (س ) می گفت : بابایم كجاست ؟ عمه اش برای اینكه رقیه را آرام كند، به او می گفت : پدرت به سفر رفته است .

شبی در خرابه شام ، رقیه از این گوشه به آن گوشه می رفت ، ناله می زد، بهانه می گرفت ، گاه خشتی بر می داشت و زیر سر می گذاشت ، گاه بهانه خانه و كاشانه می گرفت و یا بابا، بابا می زد. زینب (س ) آن نازدانه را به دامن گرفت تا او را آرام كند. و رقیه در بغل عمه خوابش برد. در عالم رؤ یا پدر را به خواب دید. امام حسین (ع ) با بدنی پر از زخم و جراحت به دیدار رقیه آمده بود در همان خواب ، دامان پدر را گرفت و گفت : بابا جان كجا بودی ؟ بابا چرا احوال بچه های كوچكت را نمی پرسی ؟ بابا چرا به درد ما رسیدگی نمی كنی ؟!

زینب دید رقیه در خواب حرف می زند، رو به زنان حرم گفت : ای اهل بیت ! ساكت باشید. نور دیده برادرم خواب می بیند. بگذارید ببینم چه می گوید؟

همه زنان آرام شدند. گوش به سخنان رقیه نشستند. گویا ماجرای سفر از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام را برای پدر حكایت می كند:

((بابا، صورتم از ضرب سیلی شمر كبود شده است . بابا، مرا در بیابانها، میان آفتاب نگه داشتند. بابا، كتف عمه ام از كعب نیزه ها و ضرب تازیانه ها كبود گردیده است . بابا ما در این خرابه چراغ نداریم فرش نداریم . دخترت به جای متكا، بر زیر سر، خشت می گذارد...))(165)

165-مرقات الايقان ص 51.